۱۱/۱۱/۱۳۸۲

مثل اينكه اين قدم زدن سر ميرداماد تا شريعتي خيلي بهمون چسبيده بود . داره هر روزه ميشه!
دانشگاه ما زيادي بزرگ بود. يعني اگر دانشگاه را يك چارديواري بزرگ فرض كنيم دانشگاه ما دو تا ديوار نداشت و ازاين دو طرف به كوه منتهي ميشد!! همين مساله جون بچه ها رو تو ماجراي 20 تير 78 نجات داد چون از طرف كوه خودشونو رسوندن داخل شهر. ترم دوم به بعد (سال 77) ما هميشه تو كوههاي دانشگاه در حال عمليات نقشه برداري و مسير و ... بوديم . بيكاري وهزارفكر انحراف آميز ناك!!! يه ساعت كار ميكرديم دوساعت دخترها كه مسيرخوابگاه رو پياده ميرفتند ديد ميزديم!!! كسي هم كاري بكارمون نداشت ! با اون دوربينهاي قوي نقشه برداري نياز نبود بري آبرسان (خارج از دانشگاه - يكي از خيابانهاي تبريز- محل ولگردي دانشجوها) قدم بزني!! يه مدت كه گذشت برامون تكراري شد تا اينكه يه روز كه شاخص را داده بوديم دست وحيد (خرخون كلاسمون ! ) پشت دوربين بوديم (فكر كنم با رضا بودم) كه يه دفعه دوربينو به طرف استاديوم دانشگاه چرخونديم . شما با ديدن يه لشكر دختر در حال نرمش و ورزش مخصوصا در حالت پا دوچرخه زدن چكار ميكنيد؟ بيخيال كار ! حالا اون وحيد بيچاره هي از پايين داد ميزنه : گرفتيد ؟ ما هم جواب ميداديم : تراز دوربين به هم خورده! داريم ترازش ميكنيم! از اون روز برنامه نقشه برداري رو با برنامه تربيت بدني خانمها يكي كرديم.
اينو نوشتم براي اينكه بچه هاي نقشه برداري يه وقت فكر نكنن رشته بدي قبول شدن ! يه سري فايده هم داره !

نكته كنكوري : نقشه برداري رشته خوبيه. انتخابش كنيد!
نكته اخلاقي : در اطراف دانشكده عمران كار يواشكي نكنيد. آمارتونو ميگيرن !
نكته علمي : از دوربين به بهترين نحو استفاده كنيد!
نكته خانوادگي : اميدوارم اين چند روز ساشا سرش به پروژه هاش گرم باشه و وبلاگمو نخونه! چون سرم به باد ميره!
نكته مردانگي: فكر نكنيد ما زن ذليليم ها !

هیچ نظری موجود نیست: