۱۰/۲۹/۱۳۸۲

دوباره سلام.
اجازه بدید براتون تعریف کنم که چی شد ما هم رو آوردیم به وبلاگ نویسی . راستش من اصلا تو این خط ها نبودم . فوق فوقش میلهامو چک میکردم یا دنبال مقاله واسه ساشا میگشتم. تا اینکه یه روز (فکر کنم زمستان 81 بود.) دنبال عکسی در مورد دانشگاه تبریز میگشتم که یه دفعه رفتم تو وبلاگ خاتون . (مطلب 30 دی 81 وبلاگ خاتون رو بخونید. ) . آقا یه روز کامل دمق بودم. بد جور دلم هوای تبریز رو کرده بود . بالاخره ما هم چهار سالی اونجا و تو دانشکده عمران بودیم و خاطره ها داریم! (76-80) . آنقدر حالم گرفته بود که تصمیم گرفتم دیگه به وبلاگ خاتون سر نزنم . تا چند روز پیش که دوباره ناخودآگاه رفتم تو وبلاگش . دیدم که ول کن نیست و همینجوری مینویسه. من هم تصمیماتی گرفتم :
1-خودم یه وبلاگ درست کنم !
2-لینک خاتونو به همه بچه های دانشگاه تبریز بدم .(البته الان همه درسشون تموم شده) تا اولا همه این موجودی که باعث دمق شدن !! جوونای مردم میشه بشناسن . ثانیا انقدر به وبلاگش سر بزنن که کنتور وبلاگش پر بشه و بترکه ! و من خیالم راحت بشه.
3-چرا فقظ خاتون از خاطراتش بگه ؟ ما هم بلدیم.
4-امیدوارم زودتر به پوریا برسه و دست از سر وبلاگ نویسی بر داره. چون ما بیکار نیستیم هر روز بشینیم وبلاگ بخونیم.
حالا جدا از شوخی یه سر به وبلاگش بزنید . خوب مینویسه . فقط من فهمیدم که خیلی بچه پولداره چون اینهمه تایپ کردن از یه نفر بر نمیاد !! احتمالا 7-8 تا منشی داره!!

ما که از راه بدر شدیم. شما سمت وبلاگ نویسی نیایید.

ضمنا با توجه به این که من خیلی تازه کارم نیاز به کمک دارم:
-چجوری واسه وبلاگم comment بزارم.
-چجوری واسه وبلاگم کنتور بزارم.
-چجوری بهترش کنم.
-تاریخشو فارسی کردم ولی نتونستم ناریخ آرشیو فارسی کنم.
-و کمک های دیگر!

منتظر میلهاتون هستم.
تا بعد.

هیچ نظری موجود نیست: