۱۲/۱۷/۱۳۸۲

براي ساشا

ميدونم خسته اي،
ميدونم دلت گرفته،
ميدونم هنوز دنبال اون جمعه اي هستي كه قول داده بودي با هم بريم سنگ نوردي و هنوز بعد از شش ماه نتونستيم ،
ميدونم كه فوق خوندن فقط پروژه است و پروژه و پروژه ،
ميدونم كه از خوابگاه هم خسته شدي،
ولي ،
باز هم صبر كن،
سال بعد،
تو خونه خودمون،
با هم ،
براي هم،
تا هميشه دنيا...........


هیچ نظری موجود نیست: