۱۲/۱۰/۱۳۸۲

داشتم وبگردي ميكردم ....
به وبلاگ خوابگرد سر بزنيد . جالبتر از وبلاگش صغحه ضد سانسورشه . ميخواد تمام داستانهايي كه چاپشون ممنوعه اونجا بزاره . داستانامو واسش بفرستم ؟!!!!

مباركم باشه ! Trackback (دنبالك) هم به وبلاگم اضافه كردم. بزاريد سرم خلوت بشه كامل واستون توضيح ميدم دنبالك چيه و چجوري به وبلاگتون اضافه كنيد. سايت Haloscan خدماتشو ميده . خواستيد بريد بگيريد و اگر مشكلي داشتيد بهم ميل بزنيد.

يه سرم به سايت زهرا بزنيد. يه ايده جالبي داره كه تو فرم نظر خواهيش به نظرها جواب ميده!

۱۲/۰۷/۱۳۸۲

تولد من

و آنگاه من متولد شدم ....

Birthday
يكي بگه ما چه گلي بسر اين ملت زديم با اين متولد شدنمون ؟ ميدونيد كم مونده بود اول زندگي جوونمرگ بشم ؟ روزي كه ديگه من تو شكم مامان جام تنگ شده بود و هوس آمدن به اين دنيا (به قول تبريزيها خودشم نصفه شب !) را كرده بودم باباي ما مامان جان را سوار ماشين كرده و از شوق ديدن من !!! با سرعت 500 كيلومتر در ساعت به سمت بيمارستان حركت ميكنند. هفتم اسفند 57 يعني دقيقا 15 روز بعد از اينكه مردم ما لطف كردند و انقلاب كردند. حالا نصفه شبه و كلي بسيجي تو خيابون در حال محافظت از پايه هاي انقلاب هستند. سر يه چهارراه براي ما كلاس ميذارن و يه ايست به باباجان ما ميدهند. باباجان ما هم كه اون وقت شب گوشش به اين حرفا بدهكار نبوده و فقط ميخواسته زودتر به بيمارستان برسه و روي ماه منو !؟ ببينه . اين بسيجيها هم كه ميبينن با با كلاس بازي به جايي نميرسن ماشين باباي ما رو با سيبل اشتباهي ميگيرن و كلي تيراندازي ميكنن . اما از اون جايي كه فرشته نگهبان من فكر اين وقتها رو كرده بوده و لباس ضد گلوله پوشيده بوده ما نجات پيدا كرديم تا بيايم و به سر ملت گل بزنيم !
بهرحال اين همه مقدمه و قصه براي اين بود كه بگم هديه يادتون نره . هديه هاتونو به آدرسم بفرستيد . همه بررسي ميشوند و با توجه به قيمت و حجم هداياي فرستاده شده برايتان كيك ارسال ميشود . لطفا ساعت Swatch نخريد چون طبق آخرين اخبار آن را هديه گرفته ام . ( آخه خودم رفتم و پسنديدم.) ضمن اينكه به ساعت پست اين مطلب نگاه كنيد تا بفهميد كه من چقدر با جنبه ام. هنوز 10 دقيقه از روز تولدم نگذشته !!

۱۲/۰۳/۱۳۸۲

خرمهره من

فكر نكنيد ما از اونهايي هستيم كه اولش داغ ميكنن و ميان وبلاگ مينويسن و بعد كم كم سرد ميشن . نه ! درد ما اين نيست ! درد ما از اون روزي شروع شد كه اون زنجير و نظرقربوني كه ساشا واسم خريده بود و سه سالي گردنم بود گم شد. (احتمالا تو شلوغي مترو ! خود اين مترو هم عالمي داره . يه بار واستون مينويسم.) اين نظر قربوني تو دانشگاه هم خيلي معروف بود . (البته بين بچه ها به خر مهره معروف بود.) اين خر مهره ما در ورق بازي شبها ، دعا براي لغو امتحان و .... بكار ميامد. حالا از وقتي كه گم شده نه تنها ديگران مرا چشم ميزنند ( بابا ! چه كلاسي واسه خودم ميذارم ! ) بلكه خودم هم خودم را چشم ميزنم . يادتونه گفتم تا عيد كلي مرخصي دارم ؟ چشم خوردم ! شده ام آچار فرانسه ! البته آچاري كه بجاي بازو بسته كردن پيچ باهاش ميخ ميكوبن ! تو خونه به مامان خانم كمك ميكنم واسه خونه تكوني . روزايي كه پادگان ميرم قد خر! (بلا نسبت ! ) كار ميكنم . به داداش خان كمك ميكنم . ساشا را هم كه نگو و نپرس همين جمعه شب كه همه دنبال تفريح و گردش و كارهاي خوب خوب و بدبد هستن من بيچاره 66 صفحه واسه خانوم خانوما جزوه نوشتم . (تازه ازم ايراد هم ميگيرد!!! ) ترجمه ميكنم . كامپيوترهاي خراب (بهتر بگم ، منفجر شده !) اقوام را درست ميكنم . واسه اين آيدين (پسرعموي 12 سالم ) كه اولا عشق گيم و بازيه ثانيا من هر كاري ميكنم اونهم انجام ميده وبلاگ درست كنم و ... ولي دريغ از يه پول سياه ! همه توقع دارن و به هر كي هم كه ميگم سرم شلوغه ميگه تو كه فعلا تا عيد كاري نداري ! اينجاست كه آدم دادن هرگونه فحش و ناسزاي خوب و بد را از نان شب واجب تر ميداند !
فعلا كه اين ساشا خانوم به عنوان كادوي ولنتاين (راستي من روز ولنتاينو تو وبلاگم تبريك نگفتم ؟ حالا ميگم : مباركه! ) يه زنجير واسم خريده ، از دوستان و آشنايان محترم تقاضامنديم يه مهره مار و ترجيحا يه مهره دايناسور تيزاناروس واسم بخرن در غير اينصورت ميرم از اين اسفندها كه جلوي ميني بوسها آويزان ميكنند ميخرم و مياندازم گردنم . حالا خود دانيد ....
راستي از اينكه تحويلم گرفتيد و وبلاگ چرت و پلاي منو تابحال تحمل كرديد و واسم نظر دايد ممنوووووووووووووونم .

۱۱/۲۴/۱۳۸۲

۱۱/۲۲/۱۳۸۲

انقلاب

بالاخره اين تب انتخابات و راي دادن و ... وبلاگ مارو هم گرفت. يه چيزي بنويسيم !!!
يه سوال ميپرسم ؟
الان همه از اين شرايط ناراضي هستند . خوب ؟ الان فرض كنيم ما دوباره انقلاب كنيم يا بهر شكل ديگه اي يه دولت ديگه بياد سركار. 25 سال ديگه اگر مثل حالا كه ما از باباها ميپرسيم چرا انقلاب كرديد ، بچه هامون از ما پرسيدن ،بهشون چه جوابي بديم؟
تو اين مملكت هر كسي مياد جيبشو پر ميكنه و ميره . مشكل از اونا نيست ، از ماست . اونا باهوشن . از خريت ما (ببخشيد فقط من !! ) استفاده ميكنن و سرمونو كلاه ميذارن و وقتي هم كه جيبشون پر شد ميرن تا جا واسه يكي ديگه واشه .
خودمونيم ما كه اين همه ادعا داريم و همش بزرگترا رو واسه انقلاب كردن سرزنش ميكنيم دوم خرداد سرمون كلاه نرفت ؟ اون هيچي ، 18تير و براي من 20 تير تبريز چي ؟
جواب ميخوام ...

۱۱/۱۵/۱۳۸۲

امروز يه سوتي خفن دادم . ميدونيد كه خدمت من عيد تموم ميشه و تا عيد چون كلي مرخصي نرفته دارم فقط چهارشنبه و پنج شنبه ها ميرم پادگان . امروز صبح ساعت 6 منتظر سرويس پادگان بودم . به ساعت كه نگاه كردم ديدم 10 دقيقه اي وقت دارم . تصميم گرفتم اول صبحي به قول مسيحا ميزان ماچ ماچ و لاو لاو خون ساشا رو ببرم بالا. گفتم يه SMS بزنم . شروع كردم به تايپ كردن و از تمام 160 كاراكتر هم استفاده كردم . (بي جنبه!) كلي قربون صدقه و اينها!! بعد از نوشتن داشتم دونه دونه اسامي رو رد ميكردم تا به شماره ساشا برسم . يه دونه قبل از شماره ساشا اشتباهي پيامو فرستادم . واسه كي؟ واسه پسر همسايه كه كلي هم باهاش رو در بايستي دارم. حالا شما مجسم كنيد قيافه طرفو كه ساعت 6 صبح موبايلش بيب بيب كنه و يه پيام سرشار از ماچ ماچ ببينه! حالا بايد تا دو سه روز و شايدم يه هفته جلوي چشاش آفتابي نشم . ميترسم ازم درخواست نا مشروع بكنه . بابا بخدا من پسر پاكي هستم !!!!!

۱۱/۱۴/۱۳۸۲

ديشب يه ميل جالب واسم اومده بود . عشق از نگاه كودكان ! يه بچه 7 ساله اينو گفته بود :
عشق يعني آن زماني كه مامان بهترين تكه مرغ را براي بابا مي گذارد.