۴/۲۷/۱۳۸۳

تبریز بی تو تب خیز است

سخت بود ، اصلا قابل تحمل نبود ، اونقدر که حتی یه نصفه روز هم نتونستم اونجا دوام بیارم....

این مدتی که نبودم به اندازه کافی و وافی سرم شلوغ بود. یا اگر شلوغ هم نبود کامپیوتر خراب بود. ماجرای اون جوک قیف و قیر که یادتون هست ؟
تو جهنم :
یه روز قیر بود ، قیف نبود !
یه روز قیف بود ، قیر نبود !
یه روز، هم قیف بود ، هم قیر بود فقط کسی نبود قیرو بریزه تو حلق (؟!!) طرف . (به علت بد آموزی از حلق بجای ... استفاده شده است!)
حلا من وقتی کامپیوترم سالم بود خودم وقت نداشتم ، وقتی من وقت داشتم ، کامپیوترم زده بود به سرش و به هیچ صراتی مستقیم نمیشد و این موضوع تا سه شنبه همین هفته ادامه داشت و سه شنبه موقعی که هر دو تامون آدم شده بودیم من پا شدم رفتم تبریز! باید میرفتم کپی کارت پایان خدمتو میدادم و گواهی موقت میگرفتم . سه شنبه شب ساعت 11 شب رفتم و 8 صبح چهارشنبه ( بعد از دو سال ) رسیدم تبریز. فکر نمیکردم شهری که بهترین دوران زندگیمو اونجا گذرونده بودم اینقدر واسم وحشتناک باشه. شهر همون شهر بود و دانشگاه همون دانشگاه . از در اصلی که وارد شدم دانشکده کشاورزی مثل همیشه همون جا بود . یادش بخیر ، هر وقت تو دانشکده خودمون کمبود جنس لطیف پیش میومد یا میرفتیم دانشکده ادبیات و یا کشاورزی! همه چیز سر جای خودش بود . چاله گوگوش ( آمفی تئاتری که گوگوش اونجا برنامه اجرا کرده بود و به نام خودش مونده بود) همون جا روبروی دانشکده خودمون ، خالی ، بدور از هیاهوی بچه ها خوابیده بود. دانشکده عمران ، جهار سال چه دورانی را اونجا سپری کردیم ...
همه چیز همون بود ولی نمیدونم چرا اینقدر دلم گرفته بود , حتی بیشتر از روز اولی که وارد تبریز شده بودم . این دو روز فقط و فقط یه شباهت با هم داشتند و اونهم نبودن
حتی یه دوست ،
حتی یه هم نفس ،
حتی ساشا.
مثل آدمای تشنه ، مثل دیوونه ها تو صورت همه زل میزدم تا یه آشنا پیدا کنم ولی دریغ . . .
نمیدونم چرا اینطوری شده بودم. رفتارم واسه خودم هم عجیب بود. مدتها بود اینجوری نشده بودم. یه جوری که اصلا نفسم بالا نیاد. تا 12 بیشتر دوام نیاوردم . ساعت 12 وقتی میخواستم تو چهارراه آبرسان سوار تاکسی بشم و برم دروازه تهران دلم نیومد اون خیابون شمالی جنوبی دانشگاهو دوباره نبینم. اون یه کیلومتر آبرسان تا دم در اصلی دانشگاهو دوباره پیاده اومدم . جلو در اصلی ، یه نگاه به اون خیابون و یه نگاه به تمام خاطرات تلخ و شیرین ، نه ! فقط شیرین اون چهار سال و .....

۴/۱۲/۱۳۸۳

پارادوكس

وقتي آدم پيراهن راه راه افقي ميپوشه چاقتر ديده ميشه !
وقتي آدم پيراهن راه راه عمودي ميپوشه لاغرتر ديده ميشه !
حالا اگه آدم پيراهن راه راه مورب بپوشه ، بنظرتون چاق و لاغر ديده ميشه؟
---------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن : فردا هركي منو ببينه احتمالا بهم ميخنده!